چهارلیتریone gallon jug, gallon jug, gallonواژههای مصوب فرهنگستانگُنجایهای سبومانند با اندازة اسمی چهارلیتر، با دهانه و دستهای کوچک، که در ایران برای بستهبندی مایعات غیرخوراکی از آن استفاده میشود
غالینلغتنامه دهخداغالین . (اِ) املائی است از قالی و قالین که از گستردنی هاست : جائی که حمیدخان نشسته بود غالینهای رنگارنگ و بساطهای ملون انداخته بودند. (تاریخ شاهی ص 7). و رجوع به غالی و قالی و قالین شود.
غلچینلغتنامه دهخداغلچین . [ غ َ ] (اِ) نعناع بری . به ترکی یارپوز گویند. مرزنگوش . (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 187 ب ). رجوع به مرزنگوش شود.
غلنلغتنامه دهخداغلن . [ غ َ ] (ع مص ) غلن شباب ؛ از حد درگذشتن جوانی و سرعت کردن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غلو جوانی . از حد گذشتن جوانی . (از اقرب الموارد). || آرام شدن . تسکین یافتن . (دزی ج 2 ص 225).