غبیثةلغتنامه دهخداغبیثة. [ غ َ ث َ ] (ع اِ) مسکه و پنیر به هم آمیخته . (آنندراج ). اسم است از غَبْث (مسکه و پنیربه هم آمیختن ). و هی کالعبیثة فی معانیها. (منتهی الارب ). پنیری که به روغن آلوده شود. (اقرب الموارد).
غبطةدیکشنری عربی به فارسیشادي , خوشحالي , سرور و نشاط , خوشي , ساز و نواز , اسباب موسيقي , زيبايي , کاميابي
غبطهفرهنگ فارسی عمید۱. آرزو بردن به نیکویی حال کسی؛ آرزوی نعمت و سعادت دیگران را داشتن بدون آرزو کردن زوال نعمت و سعادت آنان.۲. (حقوق، فقه) حفظ مال صغیر توسط قیّم.
غبطةلغتنامه دهخداغبطة. [ غ َ طَ ] (ع مص ) آرزو بردن به نیکویی حال کسی بی آن که زوال آن از او خواهد. رشک نمودن و آرزو بردن به حال کسی بی آنکه زوال آن خواهد از وی . (منتهی الارب ). بژهان بردن ؛ یعنی آرزو بردن به نعمت کسی که این چنین نهمت مراد باشد. (مجمل اللغة)... بی آرزوی زوال نعمت از منعم . (
غبطةلغتنامه دهخداغبطة. [ غ ُ طَ ] (ع اِ) دوالی است که اطراف چرم توشه دان بدان استوار دوزند. (منتهی الارب ).
پینولغتنامه دهخداپینو. (اِ) ماستینه . (خلاص ). دوغ ترش بود که خشک کرده باشند یعنی کشک . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بینو. کشک . قروت . ترف . پینوک . کریز. عبیثة. غبیثة. صنقعر. (منتهی الارب ) : شعر ژاژ از دهان من شکر است شعر نیک از دهان تو پینو. <p class="author"