لغتنامه دهخدا
غروق . [ غ ُ ] (ترکی ، اِ) غُرُق . قرق . قورق . رجوع به همین مدخل ها شود : نیز بهانه ای بر باسقاق و نواب و حکام کردندی که فلان موضع را غروق کرده بودیم و آنجا شکار کردند... و اگر کسی در حوالی آن غروق دور یا نزدیک بگذشتی بلاکلام اسپ و جامه یا مبالغ زر به