غرسالغتنامه دهخداغرسا. [ غ َ ] (اِ) دوائی است که آن را زنجبیل شامی گویند و به فارسی فیلگوش خوانند و راسن همان است . (برهان قاطع) (آنندراج ).
غرشالغتنامه دهخداغرشا. [ غ َ ] (اِ) قهر و غضب . (آنندراج ). تندی و غضب و تهور. غرش . غرشی : به لطف طبع باید لطف گفتارمکن غرشا دل کس را میازار (!).؟ (از فرهنگ شعوری ).
غرشیلغتنامه دهخداغرشی . [ غ َ ] (اِ) قهر و غضب . (آنندراج ). غَرش . غُرِّش . غَرس . غَرَس . غِرس . (برهان قاطع و حواشی آن چ معین ). غرشا. (فرهنگ شعوری ) : به زیردست را غرشی روا نیست ضعیفان را جفا کردن سزا نیست . (!)میر نظمی (از فرهنگ شعوری
سِنج غرّشیcrash cymbalواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سِنج که از آن برای ایجاد اصوات قوی و تیز و غرّنده استفاده میشود
غروشیلغتنامه دهخداغروشی . [ غْرو / غ ِ ] (اِخ ) تلفظ عربی و ترکی گروشی . نام مارشال فرانسوی . (از قاموس الاعلام ترکی ) (از اعلام المنجد). رجوع به گروشی شود.
لاغثورس غرساوسلغتنامه دهخدالاغثورس غرساوس . [ ] (معرب ، اِ مرکب ) اصل یونانی کلمه لاغوس خرسایوس است . بیونانی و بسریانی (؟) ارنب برّی است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به لاغوس و لاغون و ارنب بری شود.