غرشمارفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهچادرنشینانی که در سال چندبار کوچ میکنند و کارشان نوازندگی، خوانندگی، فالبینی، و ساختن و فروختن بعضی آلات آهنی است؛ غربتی؛ کولی؛ غربالبند.
غرشماللغتنامه دهخداغرشمال . [ غ ِ رِ ] (ص ، اِ) نام گروهی مردم است در ایران و هند که دائماً در حرکت هستند و اسباب چلنگری و غربال میفروشند و ایشان را نفر و فیوج و کولی و غربتی هم گ
غربتیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [عامیانه] کولی؛ لولی؛ غرشمار.۲. = غریب۳. [عامیانه، مجاز] آنکه نسبت به قوانین اجتماعی بیاعتناست.
غربتلغتنامه دهخداغربت . [ غ ُ ب َ ] (ع مص ) غُربَة. دوری از جای خود. دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غریب شدن . (مصادر زوزنی ). دوری از وطن . جدائی از وطن در طلب مقصود. غُر
غرشماللغتنامه دهخداغرشمال . [ غ ِ رِ ] (ص ، اِ) نام گروهی مردم است در ایران و هند که دائماً در حرکت هستند و اسباب چلنگری و غربال میفروشند و ایشان را نفر و فیوج و کولی و غربتی هم گ
کولیواژهنامه آزادغرشمال، در گفتگوهای عامیانه. (جنوب ایران) در بنادر و اسکله ها به معنای حمال، حمال باشی، عمله و فعله رایج است. ظاهراً این کلمه از هند به مناطق جنوبی ایران آمده و