غرینویچلغتنامه دهخداغرینویچ . [ غْرین ْ / غ ِ رین ْ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گرینویچ . (از قاموس الاعلام ). رجوع به گرینویچ شود.
غرنگفرهنگ فارسی عمید۱. صدای گریه و ناله: ◻︎ مرا گریستن اندر غم تو آیین گشت / چنانکه هیچ نیاسایم از غریو و غرنگ (فرخی: ۴۵۳).۲. نوحه.۳. صدایی که هنگام گریستن در گلو میپیچد: ◻︎ به خروش اندرش گرفته غریو / به گلو اندرش بمانده غرنگ (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۳۶).
غرنادینهلغتنامه دهخداغرنادینه . [ غْرُ / غ ِ رُ ن َ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گرنادین . (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به گرنادین شود.
غرناطهلغتنامه دهخداغرناطه . [ غ َ طَ ] (اِخ ) شهری است به اندلس (اسپانیا) یا آن لحن است وصواب اغرناطه می باشد، و معنای آن به زبان اندلسی انار است . (از منتهی الارب ). جوهری و صاحب لسان آن را نیاورده اند و یاقوت و صاغانی گویند که آن شهری است به اندلس ، و صاحب «عباب » اغرناطه را به زیادت الف صحیح
غرنادهلغتنامه دهخداغرناده . [ غْرُ / غ َدَ ] (اِخ ) تلفظ ترکی غرناطه . (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به غرناطه شود.
غرنادهلغتنامه دهخداغرناده . [ غْرُ / غ ِ رُ دَ ] (اِخ ) (یکی ...) تلفظ ترکی نوول گرناد . (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به گرناد شود.
غرنادهلغتنامه دهخداغرناده . [ غْرُ / غ ِ رُ دَ ] (اِخ ) یا غراناده ، یکی از جزایر آنتیل . (تلفظ ترکی ) گرناد . (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به گرناد شود.
غورلغتنامه دهخداغور. [ غ َ ] (اِخ ) نام روزهایی و جنگهایی است و سخن در باب غور بسیار است . ماجده ٔ بکریه گوید:الا یا جبال الغور خلین بینناو بین الصبا یجری علینا شنینهالقد طال ما جالت ذراکن بینناو بین دزی نجد فما نستبینها.جمیل گوید:یغور اذا غارت ، فؤادی و ان تکن ب
غیارلغتنامه دهخداغیار. (ع مص ) خواربار آوردن و سود کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خواربار آوردن جهت اهل خود. غیرَت دادن و خواربار آوردن . || درآمدن در چیزی . (منتهی الارب ). داخل شدن درچیزی . (از اقرب الموارد). || فروشدن آفتاب . (منتهی الارب ). غروب آفتاب . (از اقرب الموارد). فروشدن آفتاب و ماه
غرنادینهلغتنامه دهخداغرنادینه . [ غْرُ / غ ِ رُ ن َ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گرنادین . (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به گرنادین شود.
غرناطهلغتنامه دهخداغرناطه . [ غ َ طَ ] (اِخ ) شهری است به اندلس (اسپانیا) یا آن لحن است وصواب اغرناطه می باشد، و معنای آن به زبان اندلسی انار است . (از منتهی الارب ). جوهری و صاحب لسان آن را نیاورده اند و یاقوت و صاغانی گویند که آن شهری است به اندلس ، و صاحب «عباب » اغرناطه را به زیادت الف صحیح
غرنادهلغتنامه دهخداغرناده . [ غْرُ / غ َدَ ] (اِخ ) تلفظ ترکی غرناطه . (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به غرناطه شود.
غرنادهلغتنامه دهخداغرناده . [ غْرُ / غ ِ رُ دَ ] (اِخ ) (یکی ...) تلفظ ترکی نوول گرناد . (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به گرناد شود.
غرنادهلغتنامه دهخداغرناده . [ غْرُ / غ ِ رُ دَ ] (اِخ ) یا غراناده ، یکی از جزایر آنتیل . (تلفظ ترکی ) گرناد . (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به گرناد شود.
فولیاغرنالغتنامه دهخدافولیاغرنا. [ ] (معرب ، اِ) ورق الزیتون . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فولن و فولیا شود.