غرودنچلغتنامه دهخداغرودنچ . [ غْرُ / غ ِ رُدِ ] (اِخ ) تلفظ ترکی از گرودنز . (قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به گرودنز شود.
غرودنولغتنامه دهخداغرودنو. [ غْرُدْ / غ ُ رُدْن ُ ] (اِخ ) تلفظ ترکی از گرودنو . (قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به گرودنو شود.
غریویدنفرهنگ فارسی عمیدبانگ برآوردن؛ فریاد زدن؛ خروشیدن: ◻︎ غریویدن کوس گردونشکاف/ زمین را برافکند پیچش به ناف (نظامی۵: ۹۶۷)، ◻︎ خرامان غریوید و بردش نماز / بپرسیدش از رنجهای دراز (فردوسی: ۲/۳۹).
غرویدنلغتنامه دهخداغرویدن . [ غ ُرْ دَ ] (مص ) شور و بانگ کردن . (آنندراج ). || ظاهر شدن و دیده شدن . (فرهنگ شعوری ).
غریویدنلغتنامه دهخداغریویدن . [غ ِ ری دَ ] (مص ) فریاد زدن . شور و غوغا کردن . (برهان قاطع) (آنندراج ). آواز بلند برداشتن . (فرهنگ خطی متعلق به کتابخانه ٔ لغت نامه ). غریو کردن : غریویدن آمد ز توران سپاه ز سر برگرفتند گردان کلاه . فردوسی .</p