غریبةلغتنامه دهخداغریبة. [ غ َ ب َ ] (ع ص ) تأنیث غریب . (منتهی الارب ). زن دور از وطن . ج ، غریبات ، غرائب . (از اقرب الموارد). نقیلة. (منتهی الارب ). رجوع به غریب شود. || هرچیز نادر و بیگانه . هر چیز لطیف و ظریف و خوشنواز. هرچیز نو و بدیع. (ناظم الاطباء). || در تداول فارسی ، بیگانه . اجنبی
غربةلغتنامه دهخداغربة. [ غ َ ب َ ] (ع اِ) دوری : نوی غربة؛ دوری دور، غربةالنوی ؛ دوری آن . (منتهی الارب ). یقال : نوی غربة؛ ای بعیدة. دور شدن . || اسم مرة از غرب . (اقرب الموارد). غروب . || از اسماء عسل . (المزهر سیوطی ص 242). || (اِمص ) حدت . تیزی . || (ص )