غزیللغتنامه دهخداغزیل . [ ] (اِخ ) ابوکامل . رجوع به ابوکامل غزیل و رجوع به العقد الفرید چ قاهره 1359 هَ . ق . جزء 7 ص 52 شود.
غزیللغتنامه دهخداغزیل . [ غ ُ زَی ْ ی ِ ] (اِخ ) (دارةالَ ...) سرایی است متعلق به بنی حارث بن ربیعةبن بکربن کلاب . (از معجم البلدان ). رجوع به دارة شود.
غزیللغتنامه دهخداغزیل . [ غ ُ زَی ْ ی ِ ] (ع اِ مصغر) مصغر غزال . غزال کوچک . رجوع به غزال شود : غُزَیّلا لم تزل فی الغزل جائلةبنانه جولان الفکر فی الغزل .محمدبن غالب رفاء اندلسی (از وفیات الاعیان چ تهران ج 2 ص <span class=
غزیللغتنامه دهخداغزیل . [ غ ُ زَی ْ ی ِ ] (اِخ ) جدّ هبیرةبن عبد یغوث . (منتهی الارب ) جدّ مکشوح و دقیس ، و نام مکشوح هبیرةبن عبد یغوث است . (از تاج العروس ). بطنی است از حمل از مراد. (از انساب سمعانی ورق 408 ب ) رجوع به انساب شود.
غزللغتنامه دهخداغزل . [ غ َ ] (ع مص ) رشتن .مغزول ، نعت از آن است . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ریسمان رشتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 73). ریسیدن . (غیاث اللغات ). رشتن . غُزول . || نوازش کردن : اخذ فی غزلهم
غزلفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) شعری که معمولاً بین هفت تا پانزده بیت سروده میشود و موضوع آن غنایی و عاشقانه است؛ شعر عاشقانه.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] سخن گفتن با زنان و عشقبازی کردن.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] سخنی که در وصف زنان و در عشق آنان گفته شود؛ حدیث عشق زنان.
غزللغتنامه دهخداغزل . [ غ َزِ ] (ع ص ) آنکه با زنان سخن گوید و عشقبازی نماید.(منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه دوست دارد حدیث کردن با زنان . (مهذب الاسماء). المتغزل بالنساء. (اقرب الموارد). || سست و نرم از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) الضعیف عن الاشیاء. (اقرب الموارد).
غزیلةلغتنامه دهخداغزیلة. [ غ ُ زَ ل َ ] (اِخ ) قریه ای است در حمص از کشور سوریه . (از اعلام المنجد).
غزیلیلغتنامه دهخداغزیلی . [ غ ُ زَی ْ ی ِ لی ی ] (ص نسبی ) منسوب به غُزَیِّل (اِخ ). رجوع غُزَیِّل شود.
ابوکامللغتنامه دهخداابوکامل . [ اَ م ِ ] (اِخ )غزیل . مولی ولیدبن عبدالملک . مغنی و شاعر و بذله گوی معاصر امویان . او مداح ولیدبن عبدالملک بوده است .
قیطرانلغتنامه دهخداقیطران . [ ق َ طَ ] (اِ) نوعی گل از تیره ٔ شمعدانیها که برگها و گل آن مانند گل عطری ، ولی ساقه های آن ضخیم و بسیار بلند و بوی آن متعفن است . (گیاه شناسی گل گلاب ص 216). گیاهی است از تیره ٔ شمعدانیها که علفی و یک ساله یا دوساله است و ارتفاعش ب
غزیلةلغتنامه دهخداغزیلة. [ غ ُ زَ ل َ ] (اِخ ) قریه ای است در حمص از کشور سوریه . (از اعلام المنجد).
غزیلیلغتنامه دهخداغزیلی . [ غ ُ زَی ْ ی ِ لی ی ] (ص نسبی ) منسوب به غُزَیِّل (اِخ ). رجوع غُزَیِّل شود.
دارةالغزیللغتنامه دهخدادارةالغزیل . [ رَ تُل غ ُ زی ی ِ ] (اِخ ) موضعی است متعلق به خاندان حارث بن ربیعه (ازقبیله ٔ بنی کلاب ) (معجم البلدان ).