غشاءلغتنامه دهخداغشاء. [ غ ِ ] (ع اِ) پوشش . (دهار). پوشش دل و پوشش زین و شمشیر و جز آن . (منتهی الارب ): غشاءالقلب و السرج والسیف و غیره ؛ مایغشاه . ج ، اَغشِیَة. (اقرب الموارد). پوشش دل . (مهذب الاسماء) پوشش و پرده و غلاف . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). هرآنچه چیزی را بپوشاند. (ناظم الاطباء).
غشاءفرهنگ فارسی معین( ~ .) [ ع . ] (اِ.) پردة پوششی حول و درون برخی اندام های درونی و قسمت سطحی سیتوپلاسم سلول های حیوانی و پردة سلولزی حول سلول های گیاهی .
غسالغتنامه دهخداغسا. [ غ َ ] (ع اِ) غوره ٔ خرما؛ یعنی خرمای نارسیده ، آن را به عربی بَلَح خوانند. (از برهان قاطع) (آنندراج ). در فرهنگهای عربی ، غساة به معنی بلح آمده و ظاهراً غسا مأخوذ از غساة است . رجوع به غساة شود.
استغشاءلغتنامه دهخدااستغشاء. [ اِ ت ِ] (ع مص ) جامه بر سر کشیدن . پوشیدن جامه بدانسان که چیزی را نبینی و نشنوی . جامه به سر کشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). جامه به سر درکشیدن . (زوزنی ). جامه به سر درگرفتن . جامه در سر کشیدن . یقال : استغشی ثوبه و به ؛ ای تغطاه کی لایری و لایسمع. (منتهی الارب ). ی
اغشاءلغتنامه دهخدااغشاء. [ اِ ] (ع مص ) فروپوشانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برپوشانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). و منه قوله تعالی : «فاغشیناهم فهم لایبصرون » (قرآن 9/36). (از منتهی الارب ) (آنندراج ). پوشیدن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی