غشغالغتنامه دهخداغشغا. [ غ َ ] (اِ مرکب ) مخفف غشغاو. رجوع به غشغاو شود : ماچین ... به شکارگاه غشغا بگرفت ، آن بر چشم او خوش آمدش ، برداشت گفت : این زینت حرب را شاید. (مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 99).
غشغاولغتنامه دهخداغشغاو. [ غ َ ] (اِ مرکب ) گاوی بود سخت بزرگ . (فرهنگ اسدی ). نوعی گاو وحشی است دارای دمی شبیه به دم اسب . غژگاو. غژگا. غژغا. کژگاو. کژگا. کژغاو. رجوع به همین مدخل ها شود.
غشغاولغتنامه دهخداغشغاو. [ غ َ ] (اِ مرکب ) گاوی بود سخت بزرگ . (فرهنگ اسدی ). نوعی گاو وحشی است دارای دمی شبیه به دم اسب . غژگاو. غژگا. غژغا. کژگاو. کژگا. کژغاو. رجوع به همین مدخل ها شود.