غفلت ورزیدنلغتنامه دهخداغفلت ورزیدن . [ غ َ / غ ِ ل َ وَ دَ ] (مص مرکب ) غفلت کردن . غافل بودن . ناآگاه بودن . بیخبر شدن . تغابی . تغاطس . تغاطش : لهو، غفلت ورزیدن از چیزی . تلهی ، غفلت ورزیدن . (منتهی الارب ). اگر غفلتی ورزم بنزدیک اصحاب خرد معذور نباشم . (کلیله و
غفلتلغتنامه دهخداغفلت . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) گذاشتن . فراموش کردن . (منتهی الارب ). سهو. (دهار). رجوع به غفلة شود. || بی خبر گشتن . (منتهی الارب ). نادانستن چیزی و توجه نداشتن به چیزی . (فرهنگ نظام ). بی خبری و فراموشی . بی تمیزی و نادانی و بی تدبیری و بی پروایی . تهاون و سهل انگاری و عدم اعتن
غفلتفرهنگ فارسی عمید۱. فراموش کردن؛ از یاد بردن.۲. بیخبری.۳. فراموشکاری؛ سهو و اهمال.⟨ غفلت داشتن: (مصدر لازم) بیتوجه بودن.⟨ غفلت شدن: (مصدر لازم) بیتوجهی شدن.⟨ غفلت کردن: (مصدر لازم) غفلت داشتن؛ غفلت ورزیدن؛ غافل شدن؛ غافل بودن.⟨ غفلت ورزیدن: (مصدر لازم)
تنبهفرهنگ مترادف و متضاد۱. آگاهی، بیداری، هوشیاری ≠ غفلت ۲. بیدار شدن، هشیار شدن، آگاه شدن ≠ غافل شدن، غفلت ورزیدن
غفلتفرهنگ فارسی عمید۱. فراموش کردن؛ از یاد بردن.۲. بیخبری.۳. فراموشکاری؛ سهو و اهمال.⟨ غفلت داشتن: (مصدر لازم) بیتوجه بودن.⟨ غفلت شدن: (مصدر لازم) بیتوجهی شدن.⟨ غفلت کردن: (مصدر لازم) غفلت داشتن؛ غفلت ورزیدن؛ غافل شدن؛ غافل بودن.⟨ غفلت ورزیدن: (مصدر لازم)
تغابیلغتنامه دهخداتغابی . [ ت َ ] (ع مص ) غفلت ورزیدن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). تغافل . (اقرب الموارد).
تغافلفرهنگ فارسی عمید۱. خود را به غفلت زدن؛ خود را غافل وانمود کردن؛ چشمپوشی کردن و نادیده انگاشتن و اظهار بیخبری کردن.۲. غفلت ورزیدن.
غفلتلغتنامه دهخداغفلت . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) گذاشتن . فراموش کردن . (منتهی الارب ). سهو. (دهار). رجوع به غفلة شود. || بی خبر گشتن . (منتهی الارب ). نادانستن چیزی و توجه نداشتن به چیزی . (فرهنگ نظام ). بی خبری و فراموشی . بی تمیزی و نادانی و بی تدبیری و بی پروایی . تهاون و سهل انگاری و عدم اعتن
غفلتفرهنگ فارسی عمید۱. فراموش کردن؛ از یاد بردن.۲. بیخبری.۳. فراموشکاری؛ سهو و اهمال.⟨ غفلت داشتن: (مصدر لازم) بیتوجه بودن.⟨ غفلت شدن: (مصدر لازم) بیتوجهی شدن.⟨ غفلت کردن: (مصدر لازم) غفلت داشتن؛ غفلت ورزیدن؛ غافل شدن؛ غافل بودن.⟨ غفلت ورزیدن: (مصدر لازم)
خواب غفلتلغتنامه دهخداخواب غفلت . [ خوا / خا ب ِ غ ِ ل َ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) غفلت . خواب خرگوش . (آنندراج ) : تو مست خواب غفلتی و از برای توایزد فکنده خوان کرم در سپیده دم .منوچهری .
غفلتلغتنامه دهخداغفلت . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) گذاشتن . فراموش کردن . (منتهی الارب ). سهو. (دهار). رجوع به غفلة شود. || بی خبر گشتن . (منتهی الارب ). نادانستن چیزی و توجه نداشتن به چیزی . (فرهنگ نظام ). بی خبری و فراموشی . بی تمیزی و نادانی و بی تدبیری و بی پروایی . تهاون و سهل انگاری و عدم اعتن
بی غفلتلغتنامه دهخدابی غفلت . [ غ َ / غ ِ ل َ ] (ص مرکب ) که غفلت نکند. بدون غفلت و بی خبری . هوشیار : گیتی بسان خاطر بی غفلت پر نور نفع و خیر ازیرا شد. ناصرخسرو.رجوع به غفلت شود.
غفلتفرهنگ فارسی عمید۱. فراموش کردن؛ از یاد بردن.۲. بیخبری.۳. فراموشکاری؛ سهو و اهمال.⟨ غفلت داشتن: (مصدر لازم) بیتوجه بودن.⟨ غفلت شدن: (مصدر لازم) بیتوجهی شدن.⟨ غفلت کردن: (مصدر لازم) غفلت داشتن؛ غفلت ورزیدن؛ غافل شدن؛ غافل بودن.⟨ غفلت ورزیدن: (مصدر لازم)