غفلتلغتنامه دهخداغفلت . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) گذاشتن . فراموش کردن . (منتهی الارب ). سهو. (دهار). رجوع به غفلة شود. || بی خبر گشتن . (منتهی الارب ). نادانستن چیزی و توجه نداشتن به چیزی . (فرهنگ نظام ). بی خبری و فراموشی . بی تمیزی و نادانی و بی تدبیری و بی پروایی . تهاون و سهل انگاری و عدم اعتن
غفلتفرهنگ فارسی عمید۱. فراموش کردن؛ از یاد بردن.۲. بیخبری.۳. فراموشکاری؛ سهو و اهمال.⟨ غفلت داشتن: (مصدر لازم) بیتوجه بودن.⟨ غفلت شدن: (مصدر لازم) بیتوجهی شدن.⟨ غفلت کردن: (مصدر لازم) غفلت داشتن؛ غفلت ورزیدن؛ غافل شدن؛ غافل بودن.⟨ غفلت ورزیدن: (مصدر لازم)
لهولغتنامه دهخدالهو. [ ل َ هَُ وو ] (ع ص ) رجل ٌ لهو؛ مرد بازنده . مرد بسیار غفلت کننده و اعراض نماینده . (منتهی الارب ). مرد بسیار بازی و غفلت . (مهذب الاسماء).
غافلفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه در امری اهمال و غفلت کند؛ غفلتکننده.۲. ناآگاه؛ بیخبر.۳. فراموشکار.⟨ غافل شدن: (مصدر لازم)۱. غفلت کردن: ◻︎ دریغا که مشغول باطل شدیم / ز حق دور ماندیم و غافل شدیم (سعدی۱: ۱۸۴).۲. بیخبر ماندن.۳. فراموش کردن.
غفلتلغتنامه دهخداغفلت . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) گذاشتن . فراموش کردن . (منتهی الارب ). سهو. (دهار). رجوع به غفلة شود. || بی خبر گشتن . (منتهی الارب ). نادانستن چیزی و توجه نداشتن به چیزی . (فرهنگ نظام ). بی خبری و فراموشی . بی تمیزی و نادانی و بی تدبیری و بی پروایی . تهاون و سهل انگاری و عدم اعتن
غفلتفرهنگ فارسی عمید۱. فراموش کردن؛ از یاد بردن.۲. بیخبری.۳. فراموشکاری؛ سهو و اهمال.⟨ غفلت داشتن: (مصدر لازم) بیتوجه بودن.⟨ غفلت شدن: (مصدر لازم) بیتوجهی شدن.⟨ غفلت کردن: (مصدر لازم) غفلت داشتن؛ غفلت ورزیدن؛ غافل شدن؛ غافل بودن.⟨ غفلت ورزیدن: (مصدر لازم)
خواب غفلتلغتنامه دهخداخواب غفلت . [ خوا / خا ب ِ غ ِ ل َ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) غفلت . خواب خرگوش . (آنندراج ) : تو مست خواب غفلتی و از برای توایزد فکنده خوان کرم در سپیده دم .منوچهری .
غفلتلغتنامه دهخداغفلت . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) گذاشتن . فراموش کردن . (منتهی الارب ). سهو. (دهار). رجوع به غفلة شود. || بی خبر گشتن . (منتهی الارب ). نادانستن چیزی و توجه نداشتن به چیزی . (فرهنگ نظام ). بی خبری و فراموشی . بی تمیزی و نادانی و بی تدبیری و بی پروایی . تهاون و سهل انگاری و عدم اعتن
بی غفلتلغتنامه دهخدابی غفلت . [ غ َ / غ ِ ل َ ] (ص مرکب ) که غفلت نکند. بدون غفلت و بی خبری . هوشیار : گیتی بسان خاطر بی غفلت پر نور نفع و خیر ازیرا شد. ناصرخسرو.رجوع به غفلت شود.
غفلتفرهنگ فارسی عمید۱. فراموش کردن؛ از یاد بردن.۲. بیخبری.۳. فراموشکاری؛ سهو و اهمال.⟨ غفلت داشتن: (مصدر لازم) بیتوجه بودن.⟨ غفلت شدن: (مصدر لازم) بیتوجهی شدن.⟨ غفلت کردن: (مصدر لازم) غفلت داشتن؛ غفلت ورزیدن؛ غافل شدن؛ غافل بودن.⟨ غفلت ورزیدن: (مصدر لازم)