غلطیلغتنامه دهخداغلطی .[ غ َ ل َ ] (ق مرکب ) به غلط. از روی اشتباه : خانه ٔ فلان را میخواست ، غلطی در خانه ٔ ما را زد. || (حامص ) سهو و خطا. (ناظم الاطباء). || (جمله ) در اشتباهی . در غلط هستی . رجوع به غَلَط شود.
غلثیلغتنامه دهخداغلثی . [ غ َ ثا ] (ع اِ) درختی است تلخ . (منتهی الارب ). درختی تلخ است و گویند میوه ٔ آن جانوران درنده را میکشد. (از اقرب الموارد).
برگشت غلتیroll reversalواژههای مصوب فرهنگستانغلت هواپیما به یک سو براثر نیروی بیشازحد هوا بر روی سطوح فرمان؛ واماندگی جک و سمتگشت ناخواسته و برگشت برآرگیرها و کاهش نیروی برآر بال براثر تراکمپذیری هوا نیز از دیگر عوامل آن هستند
غلطیدنلغتنامه دهخداغلطیدن . [ غ َ دَ ] (مص ) گردیدن به پهلو. گردیدن بر روی خود. غلتیدن . غلط خوردن . غلط زدن . بجخیزیدن . گلیدن . غل خوردن . تدحرج : خروشان بغلطید بر خاک بربه پیش خداوند پیروزگر. فردوسی .بغلطید بر خاک و زو رفت هوش <br
غلطیدنگاهلغتنامه دهخداغلطیدنگاه . [ غ َ دَ ] (اِ مرکب ) جای غلطیدن . آنجاکه بغلطند. مَراغ ؛ غلطیدنگاه ستور. (منتهی الارب ).
ممراضیتلغتنامه دهخداممراضیت . [ م ِ ضی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) بسیار مریض شدن . || مجازاً بمعنی غلطی . (غیاث اللغات ).
فافیورسلغتنامه دهخدافافیورس . [ ] (معرب ، اِ)بردی . (فهرست مخزن الادویه ). صورت غلطی از فافیروس معرّب پاپیروس است . رجوع به پاپیروس و فافیروس شود.
تمویهفرهنگ فارسی عمید۱. زراندود کردن؛ آبطلا دادن.۲. [مجاز] امری یا خبری را خلاف آنچه هست نمایاندن؛ باطل و غلطی را به لباس حق و درست جلوه دادن؛ تلبیس؛ تزویر.
غلطیدنلغتنامه دهخداغلطیدن . [ غ َ دَ ] (مص ) گردیدن به پهلو. گردیدن بر روی خود. غلتیدن . غلط خوردن . غلط زدن . بجخیزیدن . گلیدن . غل خوردن . تدحرج : خروشان بغلطید بر خاک بربه پیش خداوند پیروزگر. فردوسی .بغلطید بر خاک و زو رفت هوش <br
غلطیدنگاهلغتنامه دهخداغلطیدنگاه . [ غ َ دَ ] (اِ مرکب ) جای غلطیدن . آنجاکه بغلطند. مَراغ ؛ غلطیدنگاه ستور. (منتهی الارب ).