غمآورفرهنگ مترادف و متضاداندوهبار، حزنآور، حزنانگیز، غمافزا، غمانگیز، غمبار، ملالانگیز، ملالتبار ≠ فرحافزا، نشاطآور
غمورلغتنامه دهخداغمور. [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غَمر و غَمَر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به همین کلمه ها شود.
بند یغمورلغتنامه دهخدابند یغمور. [ ب َ دِ ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرم خان است که در بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد واقع است ، و 175 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
یغمورچیلغتنامه دهخدایغمورچی . [ ی َ ] (اِخ ) (میر...) در مجالس النفایس ذیل مجلس پنجم (ذکر امیرزادگان و بزرگان خراسان که طبع شعر داشته اما مداومت نکرده اند) آرد: میریغمورچی یا مغورچی بیگ سپاهی تخلص می کند، پسر میرولی بیگ است ، و تعریف امیر ولی بیگ حکم تعریف امیر علیکه دارد بلکه در طور خود عظمتش ز