غماضلغتنامه دهخداغماض . [ غ ِ / غ َ ] (ع اِ) خواب . نوم . (از اقرب الموارد). یقال : مااکتحلت غِماضاً اَو غَماضاً؛ یعنی چشم من یکدم نخفته . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
غمودلغتنامه دهخداغمود. [ غ ُ ] (ع مص ) افزون گردیدن دسته های برگ عرفط چندانکه فروپوشد خار را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). انبوهی برگهای درخت عرفط چنانکه خار را بپوشد. (از اقرب الموارد). || خشک گردیدن چاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
غموضلغتنامه دهخداغموض . [ غ َ ] (اِخ ) نام قلعه ای از قلاع خیبر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). یکی از قلعه های خیبرو آن حصن بنی الحقیق است ، و بدانجا رسول خدا صفیه دختر حیی بن اخطب را بزنی برگزید و صفیه پیش از این زن کنانةبن ربیعبن ابی الحقیق بود. (از معجم البلدان ).
غماضةلغتنامه دهخداغماضة. [ غ َ ض َ ] (ع مص ) پست و مغاک گردیدن جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هموار و پست شدن زمین . (از اقرب الموارد).
غماضةلغتنامه دهخداغماضة. [ غ َ ض َ ] (ع مص ) پست و مغاک گردیدن جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هموار و پست شدن زمین . (از اقرب الموارد).
قابل اغماضلغتنامه دهخداقابل اغماض . [ ب ِ ل ِ اِ ] (ص مرکب ) چشم پوشیدنی . آنچه بتوان آن را نادیده گرفت .
اغماضلغتنامه دهخدااغماض . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ غَمض ، زمین پست و نرم و زمین مغاک . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ِ غمض ، زمین مطمئن . (از اقرب الموارد).
اغماضلغتنامه دهخدااغماض . [ اِ ] (ع مص ) حقیر و خوار شمردن کسی را چشم : اغمضت العین فلاناً اغماضا. (منتهی الارب ). حقیر و خوار شمردن چشم فلان را. (ناظم الاطباء). || پیشی گرفتن از کسی سپس پیشی گرفتن وی در برابر دویدن . (منتهی الارب ). پیشی گرفتن فلان از بهمان پس از آن که بهمان در دویدن پیشی گرف
انغماضلغتنامه دهخداانغماض . [ اِ غ ِ ] (ع مص ) فرازشدن چشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بسته شدن چشم . (از اقرب الموارد).
تغماضلغتنامه دهخداتغماض . [ ت َ ] (ع مص ) ما اکتحلت تغماضاً؛ یعنی نخوابیدم . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به اغتماض شود.