لغتنامه دهخدا
غمج . [ غ َ م ِ ] (ع ص ) شتربچه که شیر مکد میان ران مادر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بچه ٔ شتری که در میان رانهای مادر قرار گیرد و شیر بمکد. الفصیل یتغامج بین ارفاغ امه و یلهزها لهزاً. (از اقرب الموارد). || آب که شیرین نباشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). الغمج من المیاه مالم یک