غم غم

Ixobrychus sturmii

غم‌خورک ریزاندام

واژه‌های مصوّب فرهنگستان

[زیست‌شناسی- علوم جانوری] گونه‌ای از حواصیلیان و راستۀ لکلکسانان با پاهای کوتاه و اندام پهن و فربه

Ixobrychus minutus minutus

غم‌خورک کوچک حقیقی

واژه‌های مصوّب فرهنگستان

[زیست‌شناسی- علوم جانوری] گونه‌ای از تیرۀ حواصیلیان و راستۀ لک‌لکسانان که از کوچک‌ترین حواصیل‌هاست و پشت بدنش سیاه است

غُصه و غَم

فرهنگ گنجواژه

ماتم.

غَم و اندوه

فرهنگ گنجواژه

حُزن.

غَم و جور

فرهنگ گنجواژه

ستم و اندوه.

غَم و حَسرت

فرهنگ گنجواژه

ناراحتی.

غَم و خوشی

فرهنگ گنجواژه

متضاد.

Gorsachius goisagi

غم‌خورک شب‌زی ژاپنی

واژه‌های مصوّب فرهنگستان

[زیست‌شناسی- علوم جانوری] گونه‌ای از حواصیلیان و راستۀ لک‌لک‌سانان با پرهای تیرۀ قهوه‌ای و خردلی که عموماً شب‌ها به جست‌وجوی غذا می‌پردازد

قمقم

لغت‌نامه دهخدا

قمقم . [ ق ِ ق ِ ] (ع اِ) غوره ٔ خشک . (منتهی الارب ). غوره ٔ خرمای خشک . || پَر. (اقرب الموارد).

قمقم

لغت‌نامه دهخدا

قمقم . [ ق ُ ق ُ ] (ع اِ) سبو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || حلقوم . (اقرب الموارد). نای گلو. (منتهی الارب ). || ظرف و آوند عطار. (اقرب الموارد). کُمکُم . (منتهی الارب ). || ظرفی است مسین که آب را در آن گرم کنند و آن را محم نامند و مردم شام آن را...

care

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اهميت دادن، مراقبت، توجه، سرپرستی، مواظبت، پرستاری، تیمار، غم، پروا، بیم، دلواپسی غم، غم خوردن، سرپرستی کردن

غمزدا

لغت‌نامه دهخدا

غمزدا. [ غ َ زِ / زُ ] (نف مرکب ) غمزدای . زداینده ٔ غم . آنکه یا آنچه غم را ببرد. تسلیت دهنده : درّ بار و مشک ریز و نوش طبع و زهرفعل جانفروز و دلگشا و غمزدا و لهوتن . منوچهری .غم دین زداید غم دنیی از توکه بهتر ز غم غم زدایی نیابی . خاقانی .یاد تو رو...

نصیبی

لغت‌نامه دهخدا

نصیبی . [ ن َ ] (اِخ ) محمدخان (میرزا...) بن موسی بیگ کرمانشاهی ، از شاعران قرن سیزدهم است ، وی از طرف فتحعلی شاه قاجار لقب فخرالشعرا یافته ، در اواخر عمربه هندوستان مهاجرت کرد و در شهر لکهنو اقامت گزید و در همانجا به سال 1261 هَ . ق . درگذشت . او را...