غندشلغتنامه دهخداغندش . [ غ ُ دِ ] (اِ) پنبه ٔ برزده ٔ گردکرده شده . (از برهان قاطع) (آنندراج ). پنبه ٔ زده ٔ گردکرده شده . (ناظم الاطباء).
غندهلغتنامه دهخداغنده . [ غ ُ دَ / دِ ] (ص ) گِرد. || فراهم آمده . (فرهنگ جهانگیری ). جمعکرده و فراهم آمده مطلقاً. || (اِ) بمعنی غندش که پنبه ٔ گرد و گلوله کرده شده است . (برهان
آغندهلغتنامه دهخداآغنده . [ غ ُ دَ / دِ ] (اِ) پنبه ٔ پیچیده و گردکرده باشد ریشتن را. کلوچ . باغنده . پاغنده . غنده . غندش . || نوعی از عنکبوت زهردار. رتیلا. رُتیل . غنده .
دمنةلغتنامه دهخدادمنة. [ دِ ن َ ] (ع ص ) نیکو سیاست کننده : هی دمنة مال ؛ یعنی او نیکو سیاست کننده ٔ شتران است . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (اِ) آثار خان
گویلغتنامه دهخداگوی . (اِ) گلوله ای که از چوب سازند و با چوگان بازند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گوی چوگان بازی . (صحاح الفرس ) (بحر الجواهر) (فرهنگ شعوری ). مقابل