بیهوش ، از حال رفتن
← بوزون اَبَرسنگین
خنده ی بلند – قهقهه
غش غش خندیدن . [غ َ غ َ خ َ دی دَ ] (مص مرکب ) خندیدن به حد بیتابی .
خنده شدید
حالت غش.
اذیت شدن ، عصبی شدن ، بساط دعوا و دردسر
آن را احاطه کرد - آن را پوشاند
احاطه کرد - پوشاند
ضعيف , کم نور , غش , ضعف کردن , غش کردن
دلتنگ، ضعف، غش، بیهوشی، غش کردن، ضعف کردن، سکته کردن
غش
از حال رفتن. غش و ریسه رفتن.
نهایت علاقه، نهایت ضعف.
گر و گوری، دسته اوباش.
آلودگی. بی غل و غش= صاف.