faintدیکشنری انگلیسی به فارسیاز حال رفتن، ضعف، غش، بیهوشی، غش کردن، ضعف کردن، سکته کردن، کم نور، ضعیف
غیسیدنلغتنامه دهخداغیسیدن . [ دَ ] (مص ) غش کردن . ضعف کردن . افتادن و سست شدن . (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 187 ب ) (استینگاس ).