غربتیفرهنگ فارسی عمید۱. [عامیانه] کولی؛ لولی؛ غرشمار.۲. = غریب۳. [عامیانه، مجاز] آنکه نسبت به قوانین اجتماعی بیاعتناست.
غربتیلغتنامه دهخداغربتی . [ غ ُ ب َ ] (ص نسبی ، اِ) کولی . غربال بند. لولی . قرشمال . توشمال . لولی . زط. قره چی (یا غره چی ). چینگانه . رجوع به لولی شود. || در تداول مردم شیراز، غیر شیرازی .
غربتیفرهنگ فارسی معین( ~ .) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به غربت . 2 - کولی ، قرشمال . 3 - بیگانه ، اجنبی . ؛ ~بازی درآوردن فریاد و جنجال بی اندازه کردن .