غیابیلغتنامه دهخداغیابی . (ص نسبی ) مقابل حضوری . منسوب به غیاب . آنچه در غیاب کسی گویند یا کنند. رجوع به غِیاب شود.- حکم غیابی ؛ (اصطلاح حقوق ) حکمی است که درباره ٔ یکی از اصحاب دعوی که در جلسه ٔ دادرسی حاضر نشده و لایحه نفرستاده و حضور خود را ساقط نکرده باشد صادر
قابل اعتراضلغتنامه دهخداقابل اعتراض . [ ب ِل ِ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) اعتراض پذیر. || (اصطلاح حقوق ) حکمی که بتوان بدان اعتراض کرد. هر حکمی که غیاباً از دادگاه بخش یا شهرستان صادر شده باشد. احکام و قرارهائی که غیاباً صادر شده باشند در مدت معین قابل اعتراض است . رجوع به قانون آئین دادرسی شود.
غیابلغتنامه دهخداغیاب . [ غ ِ ] (ع مص ) غایب شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ناپدیدشدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دور شدن و جدا شدن . (اقرب الموارد). ضد حضور. مقابل حضور.- در غیاب کسی ؛ پشت سر او. در قفای او. سپس او.- غیاباً ؛ در غیاب .در