غیرتمندیلغتنامه دهخداغیرتمندی . [ غ َ / غ ِ رَ م َ ] (حامص مرکب ) دارای غیرت بودن . نگاهداری عصمت و آبرو و شرف و عزت ، و استنکاف از قبول اهانت بر عرض . تعصب در حفظ عرض و ناموس .
حمیتفرهنگ مترادف و متضادآزادگی، آزادمنشی، بزرگواری، بلندهمتی، پایمردی، تعصب، جوانمردی، حریت، رادی، عرق، عصبیت، غیرت، غیرتمندی، فتوت، مروت ≠ ناجوانمردی
باقرخانلغتنامه دهخداباقرخان . [ ق ِ ] (اِخ ) (سالار ملی ) یکی از دو مدافع معروف تبریز (مدافع دیگر ستارخان است ). قزوینی گوید: در مدت یازده ماه تمام از 23 جمادی الاولی 1326 تا اواسط ربیعالثانیه ٔ 1327</
مردیلغتنامه دهخدامردی . [ م َ ] (حامص ) مرد بودن . مردانگی . رجولیت : گر به نامم بوی مردی نیستی دست را رنگ زنان در بستمی . خاقانی .مردیش مردمیش را بفریفت مرد بود از دم زنان نشگیفت . نظامی .ترا شرم