غیرخواهلغتنامه دهخداغیرخواه . [ غ َ خواه / خاه ] (نف مرکب ) آنکه سود دیگران را بر خود مقدم دارد. مقابل خودخواه .
غیرخواهیلغتنامه دهخداغیرخواهی . [ غ َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل شخص غیرخواه . مقدم داشتن سود دیگران بر خویشتن . مقابل خودخواهی . رجوع به غیرخواه شود.
غرخایهلغتنامه دهخداغرخایه . [ غ ُ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) دبه را گویند. (فرهنگ خطی ). دبه خایه . غُر. رجوع به غُر شود.
غیرخواهیلغتنامه دهخداغیرخواهی . [ غ َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل شخص غیرخواه . مقدم داشتن سود دیگران بر خویشتن . مقابل خودخواهی . رجوع به غیرخواه شود.
بیگانهپرستفرهنگ مترادف و متضادبیگانهپرور، بیگانهنواز، اجنبیخویش، غریبهدوست، غیرخواه، اجنبی پرست، اجنبیخواه ≠ بیگانهستیز
خودخواهفرهنگ مترادف و متضادخودبین، خودپسند، خودرای، متفرعن، متکبر، مختال، مدمغ، مستبد، معجب، مغرور ≠ غیرخواه
خودخواهلغتنامه دهخداخودخواه . [ خوَدْ / خُدْ خوا / خا ] (ص مرکب ) مختال . ازخودراضی . خودبین . خودپرست . معجب . متکبر. (یادداشت بخط مؤلف ) : خودخواه را نگنجد در دل هوای دیدارسودای او چو داری از خ
غیرخواهیلغتنامه دهخداغیرخواهی . [ غ َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل شخص غیرخواه . مقدم داشتن سود دیگران بر خویشتن . مقابل خودخواهی . رجوع به غیرخواه شود.