فاختیلغتنامه دهخدافاختی . [ خ ِ ] (ص نسبی ) هرچه به رنگ فاخته باشد. (ناظم الاطباء). خاکستری رنگ . || (اِ) قسمی خز که در شوش کردندی . (از ابن البیطار). || همان فاخته که یکی از اصول هفده گانه ٔ موسیقی است . رجوع به فاخته شود.
فاختةلغتنامه دهخدافاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر ابوطالب بن عبدالمطلب بن هاشم ، ام هانی خواهر علی ، و به کنیتش بیشتر معروف است . گفته اند نام اصلی او هنده بوده . (الاصابة ج 8 ص 154).
فاختةلغتنامه دهخدافاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر ابوهاشم بن عتبةبن ربیعه و همسر یزیدبن معاویه ، خلیفه ٔ معروف و بزه کار اموی . یزید را از این زن دو فرزند بنام معاویه و خالدبوده است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 130 شود.
فاختةلغتنامه دهخدافاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر اسودبن مطلب بن اسدبن عبدالعزیزالقرشیة الاسدیة که پس از مرگ پدر تحت حمایت و سرپرستی صفوان بن امیه بود. رجوع به الاصابة ج 8 ص 154 شود.
فاختةلغتنامه دهخدافاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر خارجةبن زیدبن ابی زهیر انصاری ، همسر ابوبکر صدیق . دارقطنی او را در کتاب الاخوة نام برده است . (الاصابة ج 8 ص 154).
فاختةلغتنامه دهخدافاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر عمرو الزهریه ، خاله ٔ پیامبر. رجوع به الاصابة ج 8 ص 154 شود.