فرادیلغتنامه دهخدافرادی . [ ف ُ دا ] (ع ص ، ق ) یکان یکان . (زمخشری ). یکی پس از دیگری . (اقرب الموارد). یک یک . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 75).- نماز فرادی ؛ مقابل نماز جماعت .|| (اِ) ج ِ فرد، مقابل زوج . (اقرب الموارد
فرایضیلغتنامه دهخدافرایضی . [ ف َ ی ِ ] (ص نسبی ) منسوب به فرایض که تخصص در علم مواریث را افاده می کند. (از سمعانی ). رجوع به فرائضی شود. و در تداول عربی امروز فَرَضی به کار برند.
فرادیفرهنگ فارسی معین(فُ دا) [ ع . ] (ص .) ج . فَرَد؛ تک ، تنها. ؛ نماز ~ نمازی که تنها خوانده شود. مق نماز جماعت .
فُرَادَىٰفرهنگ واژگان قرآنتك ها (جمع فرد و به معناي هر چيزي است که از يک جهت منفصل و جداي از غير خود باشد ، و در مقابل آن زوج قرار دارد که به معناي چيزي است که از يک جهت با غير خود اختلاط داشته باشد .)