فاشرستینلغتنامه دهخدافاشرستین . [ ش ِ رِ ] (سریانی ، اِ) به لغت سریانی و بعضی گفته اند یونانی ، بمعنی دافع. شصت علت باشد، و آن گیاهی است که شیرازیان سیاه دارو گویند و به عربی کرمةالاسود خوانند، و آن شش بندان است که مانند عشقه بر درخت پیچد. (برهان ). دزی صور دیگر کلمه را فاشررشتین ، فاشرشتین و فاش
فاشرستینفرهنگ فارسی عمیدگیاهی شبیه فاشرا یا لبلاب، با برگهایی پهن، ساقهای سیاه، و میوهای خوشهای که به گیاهان و اشیای اطراف خود میپیچد؛ ششبندان سیاه؛ سیاهدارو.
فاشرینلغتنامه دهخدافاشرین . [ ش َ ] (سریانی ، اِ) کرمةالسوداء. سیاه دارو. رجوع به فاشرسین و فاشرستین و فاشرا شود.
عکلهلغتنامه دهخداعکله . [ ع َ ل َ ] (اِ) لغتی است که آن را به فارسی ششبندان و به عربی کرمةالاسود و به شیرازی سیاه دارو و به یونانی فاشرستین خوانند. و آن نوعی از لبلاب است . (برهان ).
انبالس مالیالغتنامه دهخداانبالس مالیا. [ اَم ْ ل ُ ] (اِ) فاشرستین است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ). در لکلرک انبلس مالینا است و به فاشرشین معنی کرده و در مفردات ابن البیطار انبالس بالیا است .
کرمةالبیضاءلغتنامه دهخداکرمةالبیضاء. [ ک َ م َ تُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) سپیدتاک . سپی تاک . فاشرشین . فاشرستین . انباسلوتی . فاشرا. بروانیا. (یادداشت مؤلف ) (قانون ابوعلی ؛ کتاب ادویه ٔ مفرده ص 224).