فاصلۀ گذرheadway 2واژههای مصوب فرهنگستانمتوسط فاصلۀ زمانی عبور دو خودروِ متوالی از یک نقطه در هر خط عبور
فاصلةلغتنامه دهخدافاصلة. [ ص ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث فاصل . رجوع به فاصل شود. || (اِ) شبه که میان هر دو مروارید و جز آن در رشته کشند. (منتهی الارب ). || آخر آیت قرآن ، و آن بمنزلت قافیه است در شعر. ج ، فواصل . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند چون در نوشته های کاهنان سجع آورده می شد و اسلام
فاصلهفرهنگ فارسی عمید۱. میزان دوری دو یا چند چیز یا چند نفر از هم؛ مسافت.۲. زمان میان دو رویداد: در فاصلهٴ این سالها فرانسهٴ خود را تکمیل کرد.۳. (اسم مصدر) [عامیانه، مجاز] جدایی؛ دوری.۴. (موسیقی) اختلاف زیروبمی دو نت نسبت به یکدیگر.⟨ فاصله دادن: (مصدر لازم) میان دو چیز جدایی انداختن و آنها
فاصلهدیکشنری فارسی به انگلیسیdistance, gap, interlude, interval, remove, separation, space, walk, way
پیوستگی فاصلۀ گذرheadway adherenceواژههای مصوب فرهنگستانوجود انسجام در جدول زمانبندیشدۀ ناظر بر حرکت وسایل نقلیۀ عمومی
فاصلۀ گذر اشباعsaturation headwayواژههای مصوب فرهنگستانمتوسط فاصلۀ گذر وسایل نقلیه در صفی اشباع و درحالحرکت در یک تقاطع چراغدار
فاصلۀ گذر تداخلیinterference headwayواژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ گذری که بهحدی نزدیک به هم است که یک وسیلۀ نقلیه میتواند باعث اختلال یا تأخیر در حرکت وسیلۀ نقلیۀ بعدی شود
فاصلۀ گذر مقررpolicy headwayواژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ گذر ازپیشتعیینشده که به تناسب ظرفیت نسبت به تقاضا بستگی ندارد
مدیریت فاصلۀ گذرheadway managementواژههای مصوب فرهنگستانروشی مدیریتی در عملکرد واحدهای حملونقل عمومی که به جای تبعیت از زمانبندی در یک مسیر بر حفظ فاصلۀ معین بین واحدها تأکید دارد
ارزیابی زمان انتظارwait assessmentواژههای مصوب فرهنگستانبرای تنظیم فاصلۀ گذر، محاسبۀ درصد وسایل نقلیۀ ورودی هنگامیکه فاصلۀ گذر آنها بیش از سه برابر فاصلۀ گذر برنامهریزیشده باشد
سرفاصلۀ مسیرway headwayواژههای مصوب فرهنگستانحداقل فاصلۀ گذر قابلِدستیابی در خطوط آزاد بدون ایستگاه