لغتنامه دهخدا
فتخاء. [ ف َ ] (ع ص )عقاب فروهشته بال . عقابی که سست کند بال را وقت فرودآمدن . (منتهی الارب ). مؤنث افتخ . (اقرب الموارد). || (اِ) چیزی است همچو کالبد خشت که بر آن انگبین چین نشیند. (منتهی الارب ). شبه مِلْبَن من خشب یقعد علیه مشتارالعسل . (اقرب الموارد). || (ص ) ناقة فتخاءا