خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فتق بند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فتق بند
/fatqband/
معنی
نوعی کمربند که اشخاص مبتلا به فتق به کمر و بر روی موضع فتق میبندند تا مانع بیرون آمدن فتق و ریختن آن به کیسۀ بیضه شود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
truss
-
جستوجوی دقیق
-
فتق بند
لغتنامه دهخدا
فتق بند. [ ف َ ب َ ] (اِ مرکب ) بیضه بند. بندی که مانع بیرون آمدن فتق شود. (یادداشت بخط مؤلف ). وسیله ای است مرکب از یک قسمت پهن و برجسته و یک دنباله ٔ چرمی یا پارچه ای که مبتلایان به بیماری فتق زیر شکم خود بندند تا فتق بیرون نیاید. فتق بند انواع مخ...
-
فتق بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (پزشکی) fatqband نوعی کمربند که اشخاص مبتلا به فتق به کمر و بر روی موضع فتق میبندند تا مانع بیرون آمدن فتق و ریختن آن به کیسۀ بیضه شود.
-
واژههای مشابه
-
keratocele, descemetocele
فتق قرنیه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] بیرونزدگی لایۀ عمقی قرنیه موسوم به غشای دِسِمِه
-
فتق بابک
لغتنامه دهخدا
فتق بابک . [ ف َ ت َ ق ِ ب َ] (اِخ ) فاتک . فدیک . نام پدر مانی . (ابن الندیم ). این اسم بصورت فاتق ، فایق بن مایان (یا مامان ) و فتق بابک بن ابی برزام آمده است . رجوع به فاتک و فدیک شود.
-
فتق کوه
لغتنامه دهخدا
فتق کوه . [ ] (اِخ ) در نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن صورت فوق بصورت نسخه بدل قفق کوه آمده است و ظاهراً صورت مصحف قفق کوه است . رجوع به نزهةالقلوب چ لیدن ج 3 شود.
-
باد فتق
لغتنامه دهخدا
باد فتق . [ دِ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرضی است که خایه بزرگ شود. (غیاث ) (آنندراج ) : بباد فتق براهیم و غلمه ٔ عثمان بدبه ٔ علی موش گیر وقت دباب . خاقانی .رجوع به بادگن و بادگند شود.
-
مرض فتق
دیکشنری فارسی به عربی
فتق
-
رَتق و فَتق
فرهنگ گنجواژه
راهاندازی کارها،
-
جستوجو در متن
-
belt
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمربند، تسمه، باریکه، طرف، فتق بند، بند چرمی، بستن، شلاق زدن، محاصره ردن، زدن، با شدت حرکت یا عمل کردن
-
belts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمربند، تسمه، باریکه، طرف، فتق بند، بند چرمی، بستن، شلاق زدن، محاصره ردن، زدن، با شدت حرکت یا عمل کردن
-
بیضه بند
لغتنامه دهخدا
بیضه بند. [ ب َ / ب ِ ض َ / ض ِ ب َ ] (اِ مرکب ) فتق بند. خصیه بند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به فتق بند شود. || شلوار مخصوصی که در موقع ورزشهای سخت برای جلوگیری از ضربات احتمالی بپا کنند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
خصیه بند
لغتنامه دهخدا
خصیه بند. [ خ ُض ی َ / ی ِ ب َ ] (اِ مرکب ) خایه بند. فتق بند. آنچه بدو خصیه را می بندند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
بیضه بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، فارسی] beyzeband کمربند مخصوصی که مبتلایان به فتق بیضه به کمر میبندند.