فطزلغتنامه دهخدافطز. [ ف َ ] (ع مص ) مردن و گویند لغتی است در فطس . (از اقرب الموارد). رجوع به فطس شود.
فطسلغتنامه دهخدافطس . [ ف َ ] (ع اِ) دانه ٔ آس . || (مص ) بر روی کسی کفتن . || پهن کردن آهن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فطسلغتنامه دهخدافطس . [ ف َ طَ ](ع مص ) پهن بینی گردیدن . || پست و منتشراستخوان بینی شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و در بیت زیر به سکون ثانی بکار رفته است : رنجها داده ست کاَّن را چاره نیست آن بمثل گنگی و فطس و عمی است .مولوی .<
فطیسلغتنامه دهخدافطیس . [ ف ِطْ طی ] (معرب ، اِ) پتک بزرگ . لغت رومی یا سریانی است . (از منتهی الارب ). پتک بزرگ . خایسک بزرگ . (زمخشری یادداشت مؤلف ). مطرقه ٔ بزرگ یا پتک بزرگ کلان که بدان آهن را می کوبند به هندی آن را کهن گویند. (غیاث ).
فطیسلغتنامه دهخدافطیس . [ ف ُ طَ ] (اِخ ). ابن سلیمان بن عبدالملک بن زیاد دبیر، وزیر و نخستین کس از خاندان بنی فطیس بود که در اندلس به وزارت رسید و بسال 205 هَ . ق . / 820 م . درگذشت . (از ال