چفدهلغتنامه دهخداچفده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف ) بمعنی خمیده و خم شده باشد. (برهان ). مرادف و تبدیل چفته است ، یعنی خمیده . (انجمن آرا) (آنندراج ). چفته و خمیده و خم شده باشد. (ناظم الاطباء). جفته : یکی چون درخت بهی چفده از بریک
ژفیدهلغتنامه دهخداژفیده . [ ژَ دَ / دِ] (ن مف / نف ) ترشده و خیسیده . (برهان ). به آب ترشده (به زای تازی نیز گفته اند یعنی زفیده ) : از آن دم که دیده رخت را ندیده شده جمله گیتی ز اشکم ژفیده .<br
فضحلغتنامه دهخدافضح . [ ف َ ] (ع مص ) رسوا کردن کسی را. (منتهی الارب ). آشکار کردن بدیهای کسی را. (از اقرب الموارد). || پدیدار شدن صبح و غالب شدن کسی راروشنی صبح و نیک نمایان گردیدن . (منتهی الارب ). مانند فصح به صاد مهمله . رجوع به فصح شود. || آشکار کردن و کشف کردن راز معما. || غلبه کردن ما
فضحلغتنامه دهخدافضح . [ ف َ ض َ ] (ع مص ) اندک سپید گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به افضح شود. || (اِ) هرچه بر آن سرخی باشد. (منتهی الارب ).
فضةلغتنامه دهخدافضة. [ ف َض ْ ض َ ] (ع اِ) زمین سنگلاخ سوخته ٔ بلند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فدیهفرهنگ فارسی عمید۱. مالی که در قبال آزاد شدن کسی پرداخت میشود؛ سربها.۲. مالی که برای دفع بلا به فقرا میدهند.۳. (فقه) مقدار معینی طعام که فرد بابت روزههایی که در ماه رمضان خورده به فقرا میدهد.۴. (حقوق) مالی که زن در طلاق خُلع به شوهرش میدهد.
فدیهفرهنگ فارسی عمید۱. مالی که در قبال آزاد شدن کسی پرداخت میشود؛ سربها.۲. مالی که برای دفع بلا به فقرا میدهند.۳. (فقه) مقدار معینی طعام که فرد بابت روزههایی که در ماه رمضان خورده به فقرا میدهد.۴. (حقوق) مالی که زن در طلاق خُلع به شوهرش میدهد.