متداعیفرهنگ فارسی عمید۱. (حقوق) ویژگی کسی که با دیگری طرف دعوی باشد.۲. (روانشناسی) چیزی که چیز دیگر را به خاطر بیاورد.۳. (اسم، صفت) [قدیمی] فراخواننده؛ داعی.
اتصالدیکشنری عربی به فارسیفراخواني , فراخواننده , ارتباط , مکاتبه , بستگي , اتصال , محل اتصال , تماس , تماس گرفتن , مقاربت , اميزش , مراوده , معامله , داد و ستد , رابطه نامشروع , رابطه , رابط
مستجنلغتنامه دهخدامستجن . [ م ُ ت َ ج ِن ن ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجنان . || پوشیده شده . (منتهی الارب ). || به طرب فراخواننده . (اقرب الموارد). رجوع به استجنان شود.
دعوةلغتنامه دهخدادعوة. [ دَع ْ وَ ] (ع مص ) به طعام خواندن کسی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به مهمانی خواندن . دعوت . مَدعاة. و رجوع به دعوت و مَدْعاة شود. || خواندن . (دهار). دعوت کردن . به امری خواندن . فراخواندن : له دعوة الحق و الذین یدعون من دونه لایست