خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فراد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فراد
لغتنامه دهخدا
فراد. [ ف َرْ را ] (ع ص ) فروشنده و سازنده ٔ فرائد. (اقرب الموارد). مرواریدفروش و مرواریدساز. (منتهی الارب ).
-
فراد
لغتنامه دهخدا
فراد. [ ف ِ ] (ع اِ) یکی فَرْد و فَرِد و فرید و فردان . (اقرب الموارد).
-
فراد
لغتنامه دهخدا
فراد. [ فْرا / ف َ دَ ] (اِخ ) نام یکی از شهرهای مادهاست که در فاصله ٔ بیست وهفت روزه راه از ارمنستان واقع بوده است . رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2357 شود.
-
جستوجو در متن
-
دادرشیش
لغتنامه دهخدا
دادرشیش . [دَ ] (اِخ ) نام مردی پارسی از یاران داریوش بزرگ و والی باختر، این مرد نیز بنابه سنگ نبشته ٔ بیستون بالشکری برای سرکوبی فراد نام عازم مرو شده است و فراد و لشکرش را شکست داده . (ایران باستان ج 1 ص 545).
-
اوبر
لغتنامه دهخدا
اوبر. [ اُب ِ ] (اِخ ) دانیل فرانسوا. (1782-1871 م .) مؤسس مدرسه ٔ فرانسه موسیقی و نویسنده ٔ تألیفاتی است در موسیقی و غیره از جمله : 1- خواب عشق . 2- دمینوی سیاه . 3- هیده . 4- فراد یاولو. 5- اسب برنجی . 6- زن سفیر. 7- الماسهای تاج . 8- سهم ابلیس ....
-
فرد
لغتنامه دهخدا
فرد. [ ف َ ] (ع ص ) تنها. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). متفرد. (اقرب الموارد). منفرد و مجرد. (ناظم الاطباء) : لاجرم تن آسان وفرد می باشد و روزگار کرانه می کند. (تاریخ بیهقی ).جفت بدم دی شدم امروز فردوای به من از غم فردای من . سوزنی .دل نقشی از ...