فراسوواژهنامه آزادفراسو به معنی آنسو ، پیشوند در زبان ادبیات پارسی ، یکی از کهن ترین واژه ها در زبان بارسی
ادامۀ فراسوupward continuationواژههای مصوب فرهنگستانمحاسبۀ میدان پتانسیل در ترازی بالاتر از ترازی که میدان در آن اندازهگیری شده است
فراسودهلغتنامه دهخدافراسوده . [ ف َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) بسیار کهنه و ازهم رفته . (آنندراج ) (برهان ). فرسوده . رجوع به فرسوده شود.
ادامۀ فراسوupward continuationواژههای مصوب فرهنگستانمحاسبۀ میدان پتانسیل در ترازی بالاتر از ترازی که میدان در آن اندازهگیری شده است
ترابریواژهنامه آزادحمل و نقل؛ به آن سو بردن:مرکب از دو بخش ترا به معنی آنسو و فراسو، و بری از فعل بردن. حمل و نقل انسان و حیوان و کالا از جایی به جای دیگر.
فراسودهلغتنامه دهخدافراسوده . [ ف َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) بسیار کهنه و ازهم رفته . (آنندراج ) (برهان ). فرسوده . رجوع به فرسوده شود.
ادامۀ فراسوupward continuationواژههای مصوب فرهنگستانمحاسبۀ میدان پتانسیل در ترازی بالاتر از ترازی که میدان در آن اندازهگیری شده است
واکۀ مرکب فراسوclosing diphthongواژههای مصوب فرهنگستانواکۀ مرکبی که از حالت نسبتاً باز به حالت نسبتاً بسته میگراید متـ . مصوت مرکب فراسو، واکۀ دوگانۀ فراسو، مصوت دوگانۀ فراسو