فراصوتشناسیultrasonicsواژههای مصوب فرهنگستانبررسی و کاربرد امواج صوتی با بسامد فراتر از آستانۀ شنوایی گوش انسان
فراست شناسلغتنامه دهخدافراست شناس . [ ف ِ س َ ش ِ ] (نف مرکب ) قیافه شناس . (آنندراج ) (غیاث ). و قیافه علمی است که بدان از صورت ، سیرت شناخته میشود. (غیاث ) : فرستاده ام سوی هر کشوری فراست شناسی و صورتگری . نظامی .بد و نیک هر صورتی از ق
فراست شناسفرهنگ فارسی عمید= قیافهشناس: ◻︎ چنین داد پاسخ فراستشناس / که فرمان شه را پذیرم سپاس (نظامی۵: ۹۶۱).
نزداحسگر فراصوتultrasound proximity sensorواژههای مصوب فرهنگستاننزداحسگری که تراگذار صوتی دارد و در بسامدهای فراصوتی بزرگتر از بیست هزار هرتز به ارتعاش درمیآید
فراپشتلغتنامه دهخدافراپشت . [ ف َ پ ُ ] (ق مرکب ) بر پشت .- فراپشت کردن ؛ بر دوش انداختن : امیر مسعود فرمودتا قبای خاصه آوردند و فراپشت وی کردند. (تاریخ بیهقی ).
سترونسازی سردcold sterilizationواژههای مصوب فرهنگستاناز بین بردن ریزاندامگانهای مواد غذایی، بدون استفاده از حرارت زیاد و با استفاده از پرتودهی یا فشار بالا یا فراصوت و مانند آن