فراهمفرهنگ فارسی عمید۱. آماده؛ مهیا.۲. (قید) [قدیمی] در کنار هم.۳. [قدیمی] گردآمده در یک محل.⟨ فراهم آمدن: (مصدر لازم)۱. حاصل شدن؛ بهدست آمدن.۲. تٲلیف شدن.۳. [قدیمی] گرد آمدن؛ جمع شدن.⟨ فراهم آوردن: (مصدر متعدی)۱. گرد آوردن؛ جمع کردن.۲. آماده کردن.&l
فراهملغتنامه دهخدافراهم . [ ف َ هََ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از:فرا + هم ) گردآمده و به دست آمده . موجود : پیاده نباشم ز اسباب دانش گر اسباب دنیا فراهم ندارم . خاقانی .که هیچ آرزویی به عالم نبودکه یک یک بر آن خوان فراهم نبود. <
مترقعلغتنامه دهخدامترقع. [م ُ ت َ رَق ْ ق ِ ] (ع ص ) ورزنده و فراهم آورنده . (آنندراج ). فراهم آورنده و آن که می ورزد و کوشش در بدست آوردن سود می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترقع شود.
collectorدیکشنری انگلیسی به فارسیجمع کننده، تحصیلدار، گرد اورنده، جریان روب، فراهم اورنده، جمع اورنده
جابیلغتنامه دهخداجابی . (ع ص ) نعت فاعلی از جِبایه . فراهم آورنده ٔ باج . (منتهی الارب ). || آنکه خراج گرد کند. (مهذب الاسماء) . فراهم آورنده ٔ زکات و صدقه . عامل . ساعی . || (اِ) ملخ . (منتهی الارب ).
جامعدیکشنری عربی به فارسیماشين جمع , افعي , مار جعفري , تحصيلدار , جمع کننده , فراهم اورنده , گرد اورنده
فراهمفرهنگ فارسی عمید۱. آماده؛ مهیا.۲. (قید) [قدیمی] در کنار هم.۳. [قدیمی] گردآمده در یک محل.⟨ فراهم آمدن: (مصدر لازم)۱. حاصل شدن؛ بهدست آمدن.۲. تٲلیف شدن.۳. [قدیمی] گرد آمدن؛ جمع شدن.⟨ فراهم آوردن: (مصدر متعدی)۱. گرد آوردن؛ جمع کردن.۲. آماده کردن.&l
فراهملغتنامه دهخدافراهم . [ ف َ هََ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از:فرا + هم ) گردآمده و به دست آمده . موجود : پیاده نباشم ز اسباب دانش گر اسباب دنیا فراهم ندارم . خاقانی .که هیچ آرزویی به عالم نبودکه یک یک بر آن خوان فراهم نبود. <
نافراهملغتنامه دهخدانافراهم . [ ف َ هََ ] (ص مرکب ) فراهم نیامده . فراهم ناشده . پراکنده . مقابل فراهم . رجوع به فراهم شود.
فراهمفرهنگ فارسی عمید۱. آماده؛ مهیا.۲. (قید) [قدیمی] در کنار هم.۳. [قدیمی] گردآمده در یک محل.⟨ فراهم آمدن: (مصدر لازم)۱. حاصل شدن؛ بهدست آمدن.۲. تٲلیف شدن.۳. [قدیمی] گرد آمدن؛ جمع شدن.⟨ فراهم آوردن: (مصدر متعدی)۱. گرد آوردن؛ جمع کردن.۲. آماده کردن.&l
فراهملغتنامه دهخدافراهم . [ ف َ هََ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از:فرا + هم ) گردآمده و به دست آمده . موجود : پیاده نباشم ز اسباب دانش گر اسباب دنیا فراهم ندارم . خاقانی .که هیچ آرزویی به عالم نبودکه یک یک بر آن خوان فراهم نبود. <
داروی زیستفراهمbioavailable drugواژههای مصوب فرهنگستاندارویی که بدون تغییر وارد دستگاه گردش خون بدن میشود
برگهای فراهمwhorled leaves, verticillate leavesواژههای مصوب فرهنگستانسه یا چند برگ که بر روی یک گره قرار دارند