خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] farah ۱. شاد شدن؛ شادمان شدن.۲. شادی؛ شادمانی؛ سرور.
-
واژههای مشابه
-
فرح افزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] farah[']afzā آنچه فرح و شادی را افزون کند.
-
فرح انگیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] farah[']angiz آنچه موجب فرح و شادی میشود.
-
فرح بخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] farahbaxš ۱. = فرحانگیز۲. (طب قدیم) = مفرّح
-
واژههای همآوا
-
فره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] farre ۱. شٲنوشوکت؛ رفعت؛ شکوه: ◻︎ کجا رفت آن مردی و گرز تو / به رزم اندرون فره و برز تو (فردوسی: ۵/۳۸۸).۲. زیبایی.۳. برازندگی.۴. رونق.۵. پرتو؛ فروغ〈 فره ایزدی: [قدیمی] در ایران باستان، غلبه، قدرت، فرّ، و شکوه شاهنشاهی که اهورامزد...
-
فره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] fareh جوجه.
-
فره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: frēh] [قدیمی] fe(a)reh ۱. فراوان؛ بسیار؛ افزون: ◻︎ گر زآنکه خدا به من دهد مال فره / بگشایم از این کار فروبسته گره (؟: مجمعالفرس: فره).۲. خوب؛ پسندیده
-
جستوجو در متن
-
فرحت افزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] farhat[']afzā = فرحانگیز
-
بذله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی؟] ‹بزله› bazle سخن نغز و فرحآور؛ لطیفه؛ شوخی.
-
بذله گو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مٲخوذ از عربی؟. فارسی] ‹بذلهگوی› bazlegu آنکه سخن نغز و فرحآور میگوید؛ لطیفهگو.
-
مفرح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mofarreh ۱. فرحآور؛ شادکننده؛ شادیبخش.۲. (اسم) (طب قدیم) داروی مقوی قلب.
-
دلگشا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹دلگشای› [مجاز] delgošā گشایندۀ دل؛ آنچه باعث نشاط و شادی و فرح و انبساط شود، مانند روی معشوق، آواز و آهنگ خوش یا جای سبزوخرم.