فردی زندلغتنامه دهخدافردی زند. [ ف َ ی ِ زَ ] (اِخ )شیرازی . نامش صفربیک و مردی سیاح ، درویش منش و قلندرمشرب بوده است . در مراتب الفاظ چندان تتبعی نداشته وبرحسب طبع غزلی موزون می سروده است . از آثار اوست :در روزگار هرکه عزیز است خوار تست این حکم تازه ای است که در روزگار تست چون من ز ج
فریدیلغتنامه دهخدافریدی . [ ف َ ] (اِخ ) تیره ای از شعبه ٔ شیبانی ایل عرب از ایلات پنجگانه ٔ فراس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).
فریدیلغتنامه دهخدافریدی . [ ف َ ] (اِخ ) ظاهراً از شعرای معاصر سوزنی سمرقندی است زیرا سوزنی در مدیحه ای گفته است : جمله در خدمت تو رقص کنان چه معزی چه فریدی چه رشید.
فردیلغتنامه دهخدافردی . [ ف َ ] (حامص )انفراد. تنهایی . بی انبازی . یگانه بودن : اگر با بخت نرماده قرینند این خدادوران تو چون دوران به فردی ساز کآخر فرد دورانی . خاقانی .|| (ص نسبی ) منسوب به فرد. انفرادی . رجوع به فرد شود.
فردیلغتنامه دهخدافردی . [ ف َ ] (حامص )انفراد. تنهایی . بی انبازی . یگانه بودن : اگر با بخت نرماده قرینند این خدادوران تو چون دوران به فردی ساز کآخر فرد دورانی . خاقانی .|| (ص نسبی ) منسوب به فرد. انفرادی . رجوع به فرد شود.
فردیلغتنامه دهخدافردی . [ ف َ دا ] (ع ق ) یکان یکان : جأوا فردی ؛ آمدند یکان یکان . (منتهی الارب ). واحداً بعد واحد. (از اقرب الموارد).
حسین فردیلغتنامه دهخداحسین فردی . [ ح ُ س َ ن ِ ف َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ رومی قسطنطینی شاعر متخلص به فردی معروف به ارایچی زاده . متوفی 1121 هَ . ق . دیوان شعر ترکی و «شاپورنامه » بنظم ترکی دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص <span class="hl"
علی فردیلغتنامه دهخداعلی فردی . [ ع َ ی ِ ف َ ] (اِخ ) ابن مصطفی قیصری رومی حنفی . مشهور به فردی . متوفی در سال 1127 هَ . ق . اوراست : الحاشیةالفردیة علی الحسینیة فی الاَّداب . (از معجم المؤلفین از هدیة العارفین بغدادی ج 1 ص <sp
منفردیلغتنامه دهخدامنفردی . [ م ُف َ رِ ] (حامص ) تنهایی و مجردی . (ناظم الاطباء). منفرد بودن . حالت و چگونگی منفرد. رجوع به منفرد شود.
فردیلغتنامه دهخدافردی . [ ف َ ] (حامص )انفراد. تنهایی . بی انبازی . یگانه بودن : اگر با بخت نرماده قرینند این خدادوران تو چون دوران به فردی ساز کآخر فرد دورانی . خاقانی .|| (ص نسبی ) منسوب به فرد. انفرادی . رجوع به فرد شود.
فردیلغتنامه دهخدافردی . [ ف َ دا ] (ع ق ) یکان یکان : جأوا فردی ؛ آمدند یکان یکان . (منتهی الارب ). واحداً بعد واحد. (از اقرب الموارد).