فرسایشفرهنگ فارسی عمید۱. پوسیده شدن؛ فرسودگی.۲. (زمینشناسی) تغییر سطح خارجی پوستۀ زمین است در اثر آبهای روان و بادها.
سفرسازلغتنامه دهخداسفرساز. [ س َ ف َ ] (نف مرکب ) آهنگ سفرکننده . مسافر : نخواندی که جان چون سفرساز گشت از آن کس که آمد بدو بازگشت . نظامی .ز اول صبح تا به نیمه ٔ روزمن سفرساز و او مسافرسوز.نظامی .
سفرسازsupplier 2واژههای مصوب فرهنگستانشرکتی که اجزای اساسی سفر، مانند وسایل حملونقل یا واحد اقامتی، را فراهم میکند