فرضیلغتنامه دهخدافرضی . [ ف َ رَ ] (اِخ ) عبیداﷲبن محمدبن احمدبن محمدبن علی بن مهران الفرضی المقری ٔ البغدادی ، مکنی به ابواحمد. امامی فاضل و پرهیزگار و ثقه بود. از قاضی ابوعبداﷲ محاملی و یوسف بن یعقوب بن اسحاق البهلول و جز آنان حدیث شنید. ابومحمد الخلال و ابوالقاسم ازهری را از وی روایت است .
فرضیلغتنامه دهخدافرضی . [ ف َ رَ ] (اِخ ) علی بن محمدبن علی القلصادی ، مکنی به ابوالحسن . او را کتابی در فرائض مذاهب چهارگانه ٔ سنت است به نام «شرح فرائض الشیخ خلیل الممالکی ». (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1445).
فرضیلغتنامه دهخدافرضی . [ ف َ رَ ضی ی ] (ع ص نسبی ) دانای علم فرائض . (منتهی الارب ). فرایضی . (سمعانی ). العارف بالفرائض . (اقرب الموارد). رجوع به فرایض و فرایضی شود.
فریدیلغتنامه دهخدافریدی . [ ف َ ] (اِخ ) تیره ای از شعبه ٔ شیبانی ایل عرب از ایلات پنجگانه ٔ فراس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).
فریدیلغتنامه دهخدافریدی . [ ف َ ] (اِخ ) ظاهراً از شعرای معاصر سوزنی سمرقندی است زیرا سوزنی در مدیحه ای گفته است : جمله در خدمت تو رقص کنان چه معزی چه فریدی چه رشید.
فردیلغتنامه دهخدافردی . [ ف َ ] (حامص )انفراد. تنهایی . بی انبازی . یگانه بودن : اگر با بخت نرماده قرینند این خدادوران تو چون دوران به فردی ساز کآخر فرد دورانی . خاقانی .|| (ص نسبی ) منسوب به فرد. انفرادی . رجوع به فرد شود.
فرضیاتلغتنامه دهخدافرضیات . [ ف َ ضی یا ] (ع اِ) واجبات . اموری که عمل به آنها فرض و واجب است . فرائض . رجوع به فرائض شود. || ج ِ فرضیه . حدسیات و چیزهایی که به گمان و قیاس و وهم بدانها پی میبرند. (ناظم الاطباء). رجوع به فرضیه شود.
فرضیهلغتنامه دهخدافرضیه . [ ف َ ضی ی َ ] (ع اِ) واجب . || گمان و حدس و قیاس . (ناظم الاطباء). نظری که درباره ٔ یک مسأله ٔ علمی یا تحقیقی با توجه به معلومات و تجارب گذشته ابراز شود و هنوز به اثبات نرسیده باشد. هر فرضیه پس از اثبات قانون علمی میشود.
نورالدینلغتنامه دهخدانورالدین . [رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن عبدالقادر فرضی ، ملقب به نورالدین و مشهور به سید فرضی . رجوع به علی فرضی شود.
فرضیاتلغتنامه دهخدافرضیات . [ ف َ ضی یا ] (ع اِ) واجبات . اموری که عمل به آنها فرض و واجب است . فرائض . رجوع به فرائض شود. || ج ِ فرضیه . حدسیات و چیزهایی که به گمان و قیاس و وهم بدانها پی میبرند. (ناظم الاطباء). رجوع به فرضیه شود.
فرضیهلغتنامه دهخدافرضیه . [ ف َ ضی ی َ ] (ع اِ) واجب . || گمان و حدس و قیاس . (ناظم الاطباء). نظری که درباره ٔ یک مسأله ٔ علمی یا تحقیقی با توجه به معلومات و تجارب گذشته ابراز شود و هنوز به اثبات نرسیده باشد. هر فرضیه پس از اثبات قانون علمی میشود.
قاضی ابن فرضیلغتنامه دهخداقاضی ابن فرضی . [ اِ ن ُ ف َ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمد. رجوع به ابن فرضی ابوالولید شود.
قبج الفرضیلغتنامه دهخداقبج الفرضی . [ ق َ جُل ْ ف َ ] (اِخ ) محمد معروف به قبج الفرضی از علمای پیشین اصفهان است . (محاسن اصفهان مافروخی ص 30). فرضی کسی است که به تقسیم ارث و حساب مواریث وارد باشد.
ابن فرضیلغتنامه دهخداابن فرضی . [ اِ ن ُف َ رَ ] (اِخ ) ابوالولید یا ابومحمد عبداﷲبن محمدبن یوسف بن نصر ازدی . از اعاظم ادبا و شعرا و فقهای اندلس . مولد او بقرطبه . در 383 هَ .ق . به شرق رحلت کرده و از راه قیروان بزیارت خانه رفته و در قیروان و مکه و مدینه و قاهره
علی فرضیلغتنامه دهخداعلی فرضی . [ ع َ ی ِ ف َ رَ ] (اِخ ) ابن عبدالقادر حسنی شامی قاهری ازهری شافعی . مشهور به سید فرضی و ملقب به نورالدین . وی حکیم و ریاضیدان و عالم فرایض بود. در اصل از مردم شام به شمار می رفت . در حدود سال 808 هَ . ق . در قاهره متولد شد و در س
خط فرضیaction axis, imaginary lineواژههای مصوب فرهنگستانخط یا محوری نامرئی در صحنۀ فیلمبرداری که تفکیککنندۀ قطبهای نمایشی صحنه است