فرطوملغتنامه دهخدافرطوم . [ ف ُ ] (ع اِ) بینی موزه . (منتهی الارب ). منقار خف . ج ، فراطیم . (اقرب الموارد).
موزهلغتنامه دهخداموزه . [ زَ / زِ ] (اِ) به ترکی چکمه گویند. (از برهان ). چکمه و معرب آن موزج است . (از المعرب جوالیقی ص 311). خف . موزج . (دهار) (منتهی الارب ). مندل . مندلی .نخاف . قسوب . (منتهی الارب ). یک نوع پاافزار که ت