فرفرةلغتنامه دهخدافرفرة. [ ف َ ف َ رَ ](ع مص ) بانگ و فریاد کردن کسی . (منتهی الارب ). || دریدن گرگ گوسپند را. (اقرب الموارد). || آمیختن سخن را و فزودن . || شکستن چیزی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بریدن . (منتهی الارب ). || جنبانیدن چیزی را. || فشاندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
فرفرهلغتنامه دهخدافرفره .[ ف َ ف َ / ف ِ ف ِ رَ / رِ ] (اِ) فرفر که زود و تعجیل و شتاب در کارها و گفته ها و نوشته ها باشد. || چرمی مدور که اطفال ریسمانی در آن گذارند و درکشاکش آورند. (برهان ). هر بازیچه که با کشیدن یا به کمک ب
فرفرهفرهنگ فارسی عمیدنوعی اسباببازی کاغذی سبک و پرهدار که بر اثر جریان باد دور خود میچرخد؛ بادفر: ◻︎ با بیقرار دهر مجوی ای پسر قرار / عمرت مده به باد به افسون و فرفره (ناصرخسرو۱: ۴۳۰).
عفرفرةلغتنامه دهخداعفرفرة. [ ع َ ف َ ف َ رَ ] (ع ص ) پلید. (منتهی الارب ). خبیث . (اقرب الموارد). || (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد).