فرفینالغتنامه دهخدافرفینا. [ ف َ ] (معرب ، اِ) بقلةالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه ). فرفخ . فرفه . فرفهن . فرفیم . فرفین . پرپهن . رجوع بدین مدخل ها شود.
فرفینهلغتنامه دهخدافرفینه . [ ف َ ن َ ] (معرب ، اِ) تخمی باشد که آن را خرفه گویند. (برهان ). فرفخ . فرفه . فرفهن . فرفین . فرفینا. پرپهن . رجوع بدین مدخل ها شود.
فرفینهلغتنامه دهخدافرفینه . [ ف َ ن َ ] (معرب ، اِ) تخمی باشد که آن را خرفه گویند. (برهان ). فرفخ . فرفه . فرفهن . فرفین . فرفینا. پرپهن . رجوع بدین مدخل ها شود.
فرفصینلغتنامه دهخدافرفصین . [ ف َ ف َ ] (معرب ، اِ) بقلةالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه ). فرفخ . فرفخیز. فرفخین . فرفهن . فرفه . فرفین . فرفینا. پرپهن . رجوع به این مدخل ها شود.