دستگاه فرماندهی اصلیmaster controllerواژههای مصوب فرهنگستاندستگاه فرماندهی چراغ راهنمایی اصلی در سامانة هماهنگشده که دستگاههای فرماندهی دیگر تقاطعها تحت نظارت آن هستند متـ . دفا
دستگاه فرماندهی وابستهsecondary controller, slave controllerواژههای مصوب فرهنگستاندستگاه فرماندهی چراغ راهنمایی در سامانة هماهنگشده که از فرمانهای دستگاه فرماندهی اصلی پیروی میکند اختـ . دفو
دستگاه فرماندهی اصلیmaster controllerواژههای مصوب فرهنگستاندستگاه فرماندهی چراغ راهنمایی اصلی در سامانة هماهنگشده که دستگاههای فرماندهی دیگر تقاطعها تحت نظارت آن هستند متـ . دفا
دستگاه فرماندهی وابستهsecondary controller, slave controllerواژههای مصوب فرهنگستاندستگاه فرماندهی چراغ راهنمایی در سامانة هماهنگشده که از فرمانهای دستگاه فرماندهی اصلی پیروی میکند اختـ . دفو
اطاعتفرهنگ فارسی عمیددستور یا خواهش کسی را اطاعت کردن؛ فرمانبرداری کردن؛ فرمان بردن؛ فرمانبرداری؛ فرمانبری.
بافۀ فرمانcontrol cableواژههای مصوب فرهنگستانبافه/ کابلی فولادی که فرمانهای داخل اتاقک هواگَرد اعم از اهرم فرمان و دستهفرمان و چرخ فرمان را به سطوح فرمان متصل میکند متـ . کابل فرمان
فرمان شدنلغتنامه دهخدافرمان شدن . [ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فرمان صادر شدن . مانند حکم شدن . (از آنندراج ). مقابل فرمان کردن . رجوع به فرمان کردن شود.
فرمان پذیرفتنلغتنامه دهخدافرمان پذیرفتن . [ ف َ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) فرمان بردن . فرمان برداری کردن . اطاعت امر دیگری نمودن : چنین داد پاسخ سخنگوی پیرکه فرمان دهم من تو فرمان پذیر. نظامی .تا کنون فرمان پذیرفتن ز شاه بعد از آن فرمان ر