فراوندلغتنامه دهخدافراوند. [ ف َ وَ ] (اِ مرکب ) چوب گنده ای باشد که در پس درِ کوچه نهند تا در گشوده نگردد. (برهان ). از: فر (پیشاوند) + وند، به معنی بند. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به فدرنگ و فدوند شود.
نافرزانلغتنامه دهخدانافرزان . [ ف َ ] (ص مرکب ) که فرزان نیست . که فرزانگی ندارد. نافرزانه . جاهل . آنکه حکیم نیست . (یادداشت مؤلف ) : مخالفان تو بی فرهند و بی فرهنگ معادیان تو نافرخند و نافرزان .بهرامی .
نافرخلغتنامه دهخدانافرخ . [ ف َرْ رُ ] (ص مرکب ) که فرخ نبود. مشؤوم . شوم . نامیمون . نحس . نامبارک . که فرخنده و فرخ و میمون نیست . مقابل فرخ : مخالفان تو بی فرهند و بی فرهنگ منازعان تو نافرخند و نافرزان . بهرامی .از این نافرخ اخت
معادیلغتنامه دهخدامعادی . [ م ُ ] (ع ص ) دشمنی کننده . مقابل موالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دشمن دارنده . خصومت کننده ٔ دشمن . عدو : سرش رسیده به ماه بر، به بلندی و آن معادی به زیر ماهی پنهان . رودکی .مخالفان تو بی فرهند و بی