فروشهلغتنامه دهخدافروشه . [ ف َ ش َ / ش ِ ] (اِ) به معنی افروشه که حلوایی است گیلانیان را. (برهان ). و آن حلوایی است متخذ از آرد و روغن و عسل یا شکر. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به افروشه و آفروشه شود. || لوزینه را نیز گویند، یعنی هر چیز که در آن مغز بادام کرد
فروشهلغتنامه دهخدافروشه . [ ف ُ ش َ / ش ِ ] (اِ) گندم نیم کوفته را گویند. (برهان ). بلغور. فروشک . رجوع به فروشک شود.
فروسةلغتنامه دهخدافروسة. [ ف ُ س َ] (ع مص ) زیرک و نیک ماهر گردیدن در سواری . (منتهی الارب ). حاذق گردیدن در کار خیل . (اقرب الموارد). || شناختن اسب و سواری کردن . || (اِمص ) سواری . || اسب شناسی . (منتهی الارب ).
فروسیةلغتنامه دهخدافروسیة. [ ف ُ سی ی َ ] (ع مص ) زیرک و نیک ماهر گردیدن در سواری . (منتهی الارب ). حاذق گردیدن در امر خیل . (اقرب الموارد). || شناختن اسب و سواری کردن . || (اِمص ) سواری . || اسب شناسی . (منتهی الارب ). فروسة. رجوع به فروسة شود.
فراسةلغتنامه دهخدافراسة. [ ف َ س َ ] (ع مص ) زیرک و نیک ماهر گردیدن در سواری و شناخت اسب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سواری کردن . (منتهی الارب ).
فراسةلغتنامه دهخدافراسة. [ ف ِ س َ ] (ع اِ) سورة. ابن الندیم نویسد: هر یک از اسفار توراة به چند فراسة تقسیم شود و معنی فراسة، سورة است . (الفهرست چ مصر ص 34).
فروشکلغتنامه دهخدافروشک . [ ف َ ش َ ] (اِ) بلغور است و آن غله ای باشد که در آسیا اندازند تا خرد شود و بشکند. (برهان ). و از آن طعام کرده بخورند. (آنندراج ) (انجمن آرا). بلغور. (از فرهنگ اسدی ). رجوع به فروشه شود.
بلغورفرهنگ فارسی عمید۱. گندمی که آن را در دستاس بریزند و بگردانند که خرد شود اما آرد نشود؛ گندم نیمکوفته؛ دانۀ نیمکوبیده.۲. آشی که با این گندم نیمکوفته تهیه میشود؛ افشه؛ فروشک؛ فروشه.
برغوللغتنامه دهخدابرغول . [ ب َ / ب ُ ] (اِ) حلوایی را گویند که از آرد پزند و آنرا افروشه نیز خوانند. (انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حلوایی که از گندم و جو درست کنند و آنرا افروشه نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). || آشی باشد که از گندم نیم کوفته
افروشهلغتنامه دهخداافروشه . [ اَ ش َ / ش ِ ] (اِ) حلوائی است که آنرا فروشه نیز گویند. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). نام حلوایی است و آن چنان باشد که آرد و روغن را با هم بیامیزند و بمالند تا دانه دانه گردد، آنگاه در پاتیلی کنند و عسل در آن بریزند و بر بالای آت
آفروشهلغتنامه دهخداآفروشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) نام قسمی حلواست که از آرد و عسل و روغن یا از زرده ٔ تخم و شیره و شکر سازند، و آن را حلوای خانگی و حلوای سفید و اَفروشه نیز نامند و عرب آن را خبیص . (زمخشری ) (ربنجنی ). خبیصه . (ربنجنی ). و ابوطیب و ابوسهل و ابوصال
افروشهلغتنامه دهخداافروشه . [ اَ ش َ / ش ِ ] (اِ) حلوائی است که آنرا فروشه نیز گویند. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). نام حلوایی است و آن چنان باشد که آرد و روغن را با هم بیامیزند و بمالند تا دانه دانه گردد، آنگاه در پاتیلی کنند و عسل در آن بریزند و بر بالای آت
آفروشهفرهنگ فارسی عمیدحلوایی که با آرد و روغن و عسل یا شیره یا شکر بپزند؛ حلوا: ◻︎ این آفروشهای است دو زاغ است خوالگرش / هردو قرین یکدگر و نیک درخورند (ناصرخسرو: ۴۲۴).