فراغةلغتنامه دهخدافراغة. [ ف َ غ َ ] (ع مص ) ناشکیبایی و بی آرامی . || فراخ شدن ضربت و طعنه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
فراغهلغتنامه دهخدافراغه . [ ف َ غ ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش ابرقو شهرستان یزد، واقع در 25هزارگزی جنوب باختر ابرقو، متصل به جاده ٔ صدیق آباد به ابرقو. ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل که دارای 405 تن سکنه است . از قنات مشروب م
فراغهلغتنامه دهخدافراغه . [ ف ُغ َ / غ ِ ] (اِ) قلم پاک کن . (آنندراج ). قطعه ای از ابریشم سیاه که قلم را بدان پاک کنند. (ناظم الاطباء).