فریرونلغتنامه دهخدافریرون . [ ف َ ] (ص ، اِ) کسی و چیزی باشد که بازپس رود نه بطریق صلاح یعنی روزبه نباشد. (برهان ) (صحاح الفرس ). فرارون : چون دلت از بلخ شد به یمگان خرسندپس چه فریدون بسوی تو چه فریرون . ناصرخسرو.رجوع به فرارون شود.<
فریرونلغتنامه دهخدافریرون . [ ف َ ] (ص ، اِ) کسی و چیزی باشد که بازپس رود نه بطریق صلاح یعنی روزبه نباشد. (برهان ) (صحاح الفرس ). فرارون : چون دلت از بلخ شد به یمگان خرسندپس چه فریدون بسوی تو چه فریرون . ناصرخسرو.رجوع به فرارون شود.<